جدول جو
جدول جو

معنی افزون شدن - جستجوی لغت در جدول جو

افزون شدن
(مَج ج)
برکت. زیادت. ازدیاد. نماء. نمو. تمزن. (یادداشت دهخدا). توریم. ارباء. اکرا. اردا. تدریف. (تاج المصادر بیهقی). ازدیاد. (المصادر زوزنی). تشفیه. انفشاغ. تطاول. تمزن. کور. شف ّ. شف ّ. شفه. (منتهی الارب) :
گر بپیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
که ز کشتن شمع جان افزون شود
لیلیت از صبر چون مجنون شود.
مولوی.
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود جگر چه بود که که ها خون شود.
مولوی.
خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدن
مرا افزون شود بی آنکه ازملک تو کم گردد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
افیون خوردن. (آنندراج) :
این تنگنا نه موقع خواب است سر برآر
افیون زده ست حارس و مست است پاسبان.
امیرخسرو (از آنندراج).
از برای منع انزال آنکه افیون میزند.
ملافوقی یزدی (از آنندراج) ، جمیع آنچه از درخت بریده شود وزود آتش گیرد. (آنندراج). رجوع به قطیع شود، جمع واژۀ اقطع. (ناظم الاطباء). رجوع به اقطع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَتَ)
پراکنده و منتشر شدن. فروریخته شدن
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَ)
فزون آمدن. (یادداشت دهخدا). زیاد آمدن. بسیارآمدن. (از ناظم الاطباء). فضل. شف. ّ رجحان. (تاج المصادر بیهقی). ثقل. (دهار) (از تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بسیار بودن. زیاد بودن. زیاد آمدن. رجوع به افزون و افزون آمدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
افزون بیننده. آنکه هر چیز بیش بیند. کسی که همه چیزها را دو برابر بیند:
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزون بین مشو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
زیادت. زیاده. تزاید. مد. (یادداشت دهخدا). ازدیاد. رب. مزید. مزاده. مضاعفه. تضعیف. اضعاف. (تاج المصادربیهقی). مزز. (منتهی الارب). زید. زیادی. تضعیف. (دهار). و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند.
مولوی.
شنیدم اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری از ارادت کم. (گلستان).
کسی با بدان نیکوئی چون کند
بدان را تحمل بد افزون کند.
سعدی.
دریاب عاشقان را کافزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را کاین است یادگاری.
سعدی.
دگر خواست کافزون کند تخت و تاج
بیفزود بر مرد دهقان خراج.
سعدی.
بغیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن.
صائب.
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ سَ)
بیش شدن. زیاد گردیدن. فزونی یافتن:
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا.
مولوی.
رجوع به افزون و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
مایۀ خمیر. (فرهنگ شعوری). خمیرمایه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افیونی شدن
تصویر افیونی شدن
خو گرفتن، شیره ای شدن اپیونی شدن دودی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتون شدن
تصویر مفتون شدن
در فتنه افتادن، عاشق شدن شیفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
شیفته شدن، واله گشتن، شیدا شدن، عاشق شدن، فریفته شدن، دلباخته گشتن، مجذوب شدن
متضاد: فتنه گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن فزون شدن درخواب، فزونی که خیر و صلاح بود، به تاویل نیک بود و فزونی که شر و فساد بود بد است. محمد بن سیرین
دیدن فزون شدن درخواب، فزونی که خیر و صلاح بود، به تاویل نیک بود و فزونی که شر و فساد بود بد است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
مسحورٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
Bewitched, Enchanted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
ensorcelé, enchanté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
hechizado, encantado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
очарованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
verzaubert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
зачарований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
oczarowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
被迷住的 , 着迷的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
encantado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
stregato, incantato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
মন্ত্রমুগ্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
جادوئی , مسحور
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
hechwa, vunjika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
büyülenmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
매혹된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
魅了された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
מכושף , מוקסם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
terpesona
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
หลงใหล , หมกมุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
betoverd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افسون شده
تصویر افسون شده
मोहित
دیکشنری فارسی به هندی